قند عسل های مامان و بابا

تولد قند عسلا...

الهی مامان قربونتون بشه خدا رو شکر که 1 سال بزرگتر شدید من و بابایی به داشتن پسرای نازی چون شما افتخار میکنیم   جشن تولد شما رو امسال با هم گرفتیم . چون میخواستیم دایی علی و دایی مهدی جون هم باشن. تولدتون با تم زنبوری بود.(البته کار دست مامانی) اون روز سرم خیلی شلوغ بود و نتونستم خوب عکس بگیرم ولی کلی فیلم دارید .   این هم عکسایتولد قند عسلای مامان و بابا               ویز ویز ویز زنبورک          تولدت مبارک                     &nbs...
23 مهر 1392

عکسای جیجر مامی...

عروسک کوچولوی من هر روز که بزرگتر میشی شیطون تر و نمکی تر از قبل میشی .هر جا میری همه ذوقتو میکنن مخصوصا که موهات هم فر فری شده و رنگش هم روشنه  مامان قربونت بره نفففففففففففففس             این تاتی همچی کرده تعجب از چی کرده چی دیده پشت پرده؟؟؟؟؟؟                   این عکس 2 ماهه پیشه وقتی11 ماهه بودی               این جا خاله زری اینا خونمون بودن .تلوزیون داشت فوتبال نشون میداد وای که چقدر ادا در اوردی  مثل بابایی بازیکنارو دعوا میکردی  همه از خنده...
19 مهر 1392

عکسای اتلیه...

قند عسلا ببخشید که اینقدر دیر واستون گذاشتم .منتظر بودم تا اتلیه عکساتونو رو cd بزنه ولی فرصت نشد و ما از بوشهر اومدیم ولی اشکال نداره با یه کم کیفیت کمتر میذارم... تا حالا هر کی عکساتونو دیده کلی ذوق کرده امیدوارم خودتون هم از دیدنش لذت ببرید                     مامانای مهربون ماشاالله یادتون نره....... ...
18 مهر 1392

سالگرد ازدواج مامان و بابا...♥♥♥

١٦ مهر نهمین سالگرد ازدواج من و بابایی بود .9 سال گذشت ولی انگار همین دیروز  بود ...یادش بخیر             مسعود عزیزم بخاطر همه چیز ممنون                                                                            دوستت د...
18 مهر 1392

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام ...

با لاخره شاخ غول شکست و بس از3 ماه و 16 روز دوری اینترنت در خانه ی جدید نصب شد و ما دوباره ان شدیم .البته اگه کمک زن دایی جون نبود هنوز وصل نشده بود.ممنووووووووووووون زن دایی .   تو این مدت کلی اتفاق افتاده که همشو مینویسم. حدود ا ماه گشتیم تا خونه ای که می خواستیم رو پیدا کردیم .خدا رو شکر خونه ی خوبیه .3 روز قبل از ماه رمضون اسباب کشی کردیم و در خانه ی جدید امدیم هنوز وسایل خونه رو جا نداده بودیم که طاها کوچولو تب کرد .بردیمش دکتر گفت بیماری ویروسی و تا دو روز دیگه خوب میشه اما بچم خوب که نشد هیچ بد تر هم شد و از روز سوم بدنش شد پر از دونه های قرمز .طفلی بچم حتی کف دستاشم پر از دونه بود .حدود یه 20 روزی درگیر بودیم تا حال بچم خو...
16 مهر 1392
1